همكلاسي ها

زنگ شعر و قصه1

1393/4/20 10:35
نویسنده : مامان
350 بازدید
اشتراک گذاری

قورباغه ای به نام سبزک

تو که ماه بلند آسمونی

 

منم ستاره می شم و دورتو می گيرم

 

 

 

 

تو که ستاره مي شی دورمو می گيری

 

منم ابر می شم، رو تو می گيرم

 

 

 


تو که ابر مي شی رومو مي گيری

 

منم بارون می شم، نم نم می بارم

 

 

 

تو که بارون می شی، نم نم می باری

 

منم سبزه می شم، سر در ميارم

 

 



تو که سبزه می شی، سر در مياری

 

منم گل می شم و پهلوت می شينم.

 

آرزوی زرافه کوچولو

 

آرزوی زرافه کوچولو

 

زرافه کوچولو آرزوهای عجیب و غریبی داشت.یک شب آرزو کرد که گردنش خیلی خیلی دراز باشد. همان موقع، فرشته ی آرزو از آن جا گذشت. صدایش را شنید. به او لبخند زد. آن وقت گردن زرافه کوچولو دراز شد. دراز و درازتر. رفت و رفت تا به آسمان رسید. حالا سرش در آسمان بود وتنه اش روی زمین.



زرافه کوچولو به این طرف و آن طرف نگاه کرد. همه جا پر از ستاره بود. اول، یک عالمه با ستاره ها بازی کرد، بعد، گرسنه اش شد. هام... هام... هام... ستاره ها را خورد. ماه را هم خورد. یک دفعه همه جا تاریک شد.



زرافه کوچولو ترسید. مادرش را صدا زد. اما او کجا و مادرش کجا! مادرش آن پایین بود و خودش این بالا.



زرافه کوچولو گریه اش گرفت فریاد زد: فرشته ی آرزو کجا هستی؟




اما فرشته ی آرزو رفته بود تا آرزوی یک کوچولوی دیگر را برآورده کند.



زرافه کوچولو سرش را روی یک تکه ابر گذاشت. این قدر گریه کرد که خوابش برد.



صبح که بلند شد، سرش روی شکم گرم و نرم مادرش بود.



زرافه کوچولو خندید. همه ی این ها ... یک خواب بود.

پسندها (4)

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به همكلاسي ها می باشد